۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

MERRY CHRISTMAS

وقتي که خدا داشت منو بدرقه مي کرد بهم گفت: جايي که ميري مردمي داره که ميشکوننت ، نکنه غصه بخوري ، من همه جا باهاتم تو تنها نيستي تو کوله بارت عشق مي ذارم که بگذري، قلب ميذارم که جا بدي ، اشک ميدم که همراهيت کنه و مرگ که بدوني برميگردي پيشم

خودت را از کسي پس نگير شايد اين تنها چيزيست که او دارد ... وقتي که ميگويي دوستت دارم اول روي اين جمله فکر کن شايد نوري را روشن کني که خاموش کردن آن به خاموش شدن او ختم شود

اینم هدیه سال نووووووووووووو واسه شمااااا دوستاننننننننننننننننننننننننن گلم



يك نظردرخودنگاه كن كيستي؟عاشقي؟ مستي؟خماري؟ چيستي؟جام هستي رابزن برنيستي هرچه هستي بامرامي، بيستي


سال خوبی و برای همگی آرزومندمممممممم
سال خوبی داشته باشید
(به خاله های عزیزم هم سال نو را تبریک میگم MERRY CHRISTMAS خاله های گلم سال خوبی داشته باشید)



تا آپ بعد بای دوستان!!!!..


سلام دوستان گلم

خوبین؟! (کی دیگه میتونه تو این روزا خوب باشه آخه که من اینو میپرسم نمیدونم)

پیش از گفتن هر چیز عاشورای حسینی را به همگی تسلیت میگم (و به خانواده هایی که فرزندان و عزیزان خود را در روز عاشورا در طی اعتراض خود توسط ماموران به شهادت رسیدند تسلیت میگم من حقیر را هم در غم خود شریک بدانید , آری گفتم شهادت چون شجاعت داشتند چون کشته شدند برای کی؟! برای من و تو پس بیایید نذاریم خون پاکشون پای مال شه دوستان , واسه شادی روح همه شهیدای روز عاشورا 6/10/88 و اینکه از همشون واسه شجاعتشون تشکر کنیم بیایید با هم براشون یک فاتحه بفرستید )

خبررررررررر!!!!!!!!!!!!!!!!
بیشتر مسلمانان مقیم کشورهای دیگر به دلیل تاسوا و عاشورای حسینی در جشن Christmas شرکت نکردنددددددددد.

شب شام غریبون شما کجا بودید؟! به چه نیتی شمع روشن کردی و به شعله هاش خیره شدی؟
من که نیتم قبولی کنکور بود و همین و بس(جا تون خالی دوستان اما انقدر چشم چرونی کردیم که نگو نپرس اما به جوون مامانم از اون همه ادم فقط یکی مثل ادم بود و سر به زیر "که من گرفتار همین سر به زیریشو دماغ چسب زدشو طبل زدنش شدم"شوخی کردم منظورم این بود که جوری بود که همه خوششون میومد ازش"منظورم مامان اینان") بگذریم میترسم باور کنید هر چی میگم بعد بد میشهههههههههههه دیگه, نه؟!
اینم چندتا عکس از جایی که بودم










اینم یه عکس دیگه(اون طبل که اون وسطه مال اونه که میگفتماااا...)
اینم یه عکس ... نگم بهتره خودتون ببینید میفهمید (عاشق این عکسم)


خوب دیگه باید رفت دوستان
راستی امیدوارم امتحانات و با موفقیت بدید (واسه منم دعا کنید)
قربوننننننننننننننننننننننننن همتون برممممممممممممم
تا پست بعدی بای بای دوستانننننننننننننننننننننننننن
راستی فاتحه رو فرستادید؟!!!!!!!!!!!!!

۱۳۸۸ آذر ۵, پنجشنبه

2-3 تا جوک و یه کم خنده بد نیست...

پسره از باباش ميپرسه بابا فرق حادثه با بدبختي چيه ؟


ميگه پسرم فکر کن ما رفتيم شمال

يه موج بزرگ مياد مادرتو ميبره تو دريا


، به اين ميگن حادثه،


حالا اگه يکي پيدا شه مادرتو نجات بد

ه بهش ميگن


بدبختي!!!!..


زن: بسه ديگه،

مرد: يه كم ديگه مونده،

زن: هــــــــــــــــــــــــوی زخم شداااااااااااااااا !

مرد: الآن تموم ميشه،

زن:خجالت بكش يه ربع ساعته دستت تو دماغته




ترکه زنگ می زنه رادیو میگه : الان صدام داره پخش می شه


میگن : آره .


میگه: حتی تو نونوایی


میگه : آره.


میگه: خوب پس اصغر نون نخر ننه ات خریده

خانومااااااااا بخونید حتما


یک روز یک زن و مرد ماشینشون با هم تصادف ناجوری می کنه

بطوریکه ماشین هردوشون بشدت آسیب میبینه ...

ولی هردوشون بطرز معجزه آسایی جون سالم بدر می برن ...

وقتی که هر دو از ماشینشون که حالا تبدیل به آهن قراضه شده بیرون میان ، رانندهء خانم بر میگرده میگه - آه چه جالب شما مرد هستید !

ببینید چه به روز ماشینامون اومده !همه چیز داغون شده ولی ما سالم هستیم!این باید نشونه ای از طرف خدا باشه که اینطوری با هم ملاقات کنیم و ارتباط مشترکی رو با صلح و صفا آغاز کنیم!

مرد با هیجان پاسخ میگه:- اوه ... "بله کاملا" ...با شما موافقم این باید نشونه ای از طرف خدا باشه !

بعد اون خانم زیبا ادامه می ده و می گه :- ببین یک معجزه دیگه! ماشین من کاملن داغون شده ولی این شیشه مشروب سالمه .مطمئنا خدا خواسته که این شیشه مشروب سالم بمونه تا ما این تصادف خوش یمن كه می تونه شروع جریانات خیلی جالبی باشه رو جشن بگیریم !

و بعد خانم زیبا با لوندی بطری رو به مرد میده .

مرد سرش رو به علامت تصدیق تکان میده و در حالیكه زیر چشمی اندام خانم زیبا رو دید می زنه درب بطری رو باز می کنه و نصف شیشه مشروب رو می نوشه و بطری رو برمی گردونه به زن .

زن درب بطری رو می بنده و شیشه رو برمی گردونه به مرد.

مرد می گه شما نمی نوشید؟!

زن لبخند شیطنت آمیزی می زنه در جواب می گه :- نه عزیزم ، فکر می کنم الان بهتره منتظر پلیس باشیم ... !


آره آقايون عبرت بگيريد و از مكر زنان بترسيد
وخانم ها را دست کم نگیرید.


کمک کمک کمک...

روزی مردی داخل چاهی افتاد و بسيار دردش آمد ...

یک روحانی او را دید و گفت : حتما گناهی انجام داده‌ای.

یک دانشمند عمق چاه و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت.

یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد.

یک یوگيست به او گفت : این چاله و همچنين دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعيت وجود ندارند.

یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایين انداخت.

یک پرستار کنار چاه ایستاد و با او گریه کرد.

یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاه کرده بودند پيدا کند.

یک تقویت کننده فکر او را نصيحت کرد که : خواستن توانستن است.

یک فرد خوشبين به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات بشكنه.

سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاه بيرون آورد

۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبه

Vaghan ziybast

in post male yeki az 2stan bod k lotf kardan vasam gozashte bodan,omidvaram az ink b ejazashon in matno gozashtam to0 blog narahat nashan


...


nemido0nam titlesho chi benevisam faght migam bekho0o0nesh!ye otaghi bashe sarde sard...tarike bashe vali ye ko0cho0lo0 roshanayi...to bashi ...manam basham...kafe otagh sang bashe...sange sefid...to mano baghalam koni ke natarsam..ke nalarzam...to tekye midi be divar...pahatam deraz mikoni...manam miamo kenaret mishinam saramo ro0 sho0nehat mizaramo bet tekye midam...bad to dasteto doram halghe mikoni...bet migam cheshato beband toam mibandi...bet migam baram ghese migi...migi are...bad sho0ro0 mikoni be ghese goftan...ye alame ghesehaye to0lanio eshgho0li0 ghashang ke hijvaght tamo0m nemishan...mido0oni?!!...mikham ye kari konam...ye kare kho0b...ye harkate sari'i ...ye zarbeye amigh...baladi ke?...baladi vali nemido0ni man mikham ragamo bezanam...rage daste chapamo..nemido0nio nemifahmi...nemifahmi chon cheshmato bastio dari baram gheseye ghashang migi...nemibini man tigho az jibam dar miaram...nemibini che ghad sari'i miboram...nemibini kho0n favare mizane...nemifahmi ke dastam miso0zeo labamo gaZ migiram ke:ye vaght akH nagam...ke ye vaght to cheshato baz nakonio mano bebini...to hamintor dari ghesato vasam migio man...daram az so0zeshe dastam to0 delam jigh mizanam...dastamo mizaram ro0 zano0m...kho0n az dastam mizane biro0n...bad mirize ro0 zano0m...bad az ro0 zano0m mirize ro0 sanga...ro0 hamo0n sangaye sefid...hala in sanga dige sefid nistam...ghermezan...ghermeze goli...vayy heyf ke cheshat bastast...bastasto masire ghashange harkate in ro0dkho0neye kho0ni0 nemibini...to faghat mano baghal kardi...hes mikonisardam shode...mohkamtar baghalam mikoni ke garmtar sham...mibini namonazzam nafas mikesham....to0 delet migi::akhey nazi ...eenghadr mohkam baghalesh kardam nafasesh gereft.....mibini nafasam band o0made sedaye nafasamo nemishnavi!...ye ho cheshato ke baz mikoni mibinii>>>man mordam...mido0ni chie?!?!kheyli kho0b bo0d mordan kenare to...to0 agho0she garme to...chon man az mordan mitarsidam...az sard shodan...az tanhayi mordan...az inke lahazate akhar nabinamet mitarsidam...vali vaghti to0 baghalet bo0dam dge tarsi nadashtamchon mordanam kho0b bo0d aro0m bo0d...to ro kh0da gerye nakon...chon dge nistam ke cheshato bebo0samo ashkato pak konam...nistam ke bet begam age gerye koni bat ghahr mikonam nistam bet begam age gerye koni delam migire mishkane....paS gerye nakon chon ro0ham age bekhad cheshato bebo0se dge khisie cheshato hes nemikone !pas GERYE nakon

اخر شو نخوانید خانومااااااا... گوش کنید


خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود.

ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب

توپ به درون بیشه زار کنار زمین شد.

خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه

زار رفت که ناگهان با صحنه ای

روبرو شد.

قورباغه ای در تله ای گرفتار بود.

قورباغه حرف می زد!

رو به خانم گفت؛

اگر مرا از بند آزاد کنی، سه

آرزویت را برآورده
می کنم.

خانم ذوق زده شد و سریع قورباغه را

آزاد کرد. قورباغه به او گفت؛

نذاشتی شرایط برآورده کردن آرزوها

را بگویم.
هر

آرزوییکه برایت برآورده کردم، ۱۰

برابر آنرا برای همسرت برآورده می

کنم!

خانم کمی تامل کرد و گفت؛ مشکلی

ندارد.
آرزوی اول خود را گفت؛ من می خواهم

زیباترین زن دنیا شوم.

قورباغه به او گفت؛ اگر زیباترین

شوی شوهرت ۱۰ برابر از تو زیباتر

می شود و ممکن است چشم زن های دیگر

بدنبالش بیافتد و تو او را از دست
دهی.
خانم گفت؛ مشکلی ندارد. چون من
زیباترینم، کس دیگری در چشم او بجز

من نخواهم ماند. پس آرزویش برآورده
شد.
بعد گفت که من می خواهم ثروتمند

ترین فرد دنیا شوم.قورباغه بهاو

گفت شوهرت ۱۰ برابر ثروتمند تر می

شود و

ممکن است به زندگی تان لطمه بزند.

خانم گفت؛ نه هر چه من دارم مال

اوست و آن وقت او هم مال من است. پس

ثروتمند دشد.

آرزوی سومش را که گفت قورباغه جا

خورد و بدون چون و چرایی برآورده

کرد.

خانم گفت؛ می خواهم به یک حمله

قلبی خفیف دچار شوم!

نکته اخلاقی: خانم ها خیلی باهوش

هستند. پس باهاشون درگیر نشین.

قابل توجه خواننده های مونث؛

اینجا پایان این داستان بود. لطفاً

صفحه را ببندید و برید حالشو

ببرید..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..

مرد دچار حمله قلبی ۱۰ برابر خفیف

تر از همسرش شد.



گفتم که خانومااااا نخونید اخرشوووووو خودتون گوش ندادید!!!!!

۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

داستان...


سلام

خوبین دوستان؟
از امروز به بعد می خوام داستانهای ادامه داری و براتون بزارم
امیدوارم داستان نظرتون رو جلب کنه...

روزه اول مدرسه بود با شوق و ذوقی خاص لباس تن کردم خوشحال بودم که باز دوستام و میبینم
مامان- پریا بدو دیرت شد
- الان میام مامان
مامان- بیا صبحونه بخور
- اومدم اومدم
مامان- بازجلو اینه واستادی که ساعت و دیدی
زود برگشتم و به ساعت روی دیوار خیره شدم و بعد چند ثانیه به خودم اومدم و کیفم و برداشتم و از اتاق پریدم بیرون و دویدم سمت در که صدای مامان که میگفت صبحونه نخورده نرو را پشت سرم شنیدم و با بستن در سکوت خیابون بلعیدم سرم و انداختم پایین و اولین قدم و با قطره اشکی که از گوشه چشمم غلتید برداشتم
انگار همین دیروز بود که دست تو دست بردیا این مسیر را میرفتم و میومدم
2 سال میگذره از اون ماجرا اما من هیچ وقت نتونستم برادر 2 قلویم را فراموش کنم با گریه به خاطرات و روزای گذشته که رفته بود و دیگه بر نمیگشت فکر میکردم انقدر سرم پایین بود که پسر و که از نبش کوچه دوید طرفم و ندیدم و ...
-خوبی؟
با صداش چشامو باز کرم و وقتی دیدم بغلم نشسته و پریشون داره نگاهم میکنه از تعجب دهنم باز موند و چند بار پلک زدم اما نه مثل اینکه حالم خوب بود زیر لب اروم گفتم بردیا و اشک گونه هامو خیس کرد وای خدای من چقدر شبیه بردیا بود
پسره با خنده گفت مثل اینکه سرتون خورد به زمین خیلی درد گرفته
اروم بلند شدم رو دستام که یه دفعه پاشد دستشو دراز کرد
-بزار کمکت کنم
اروم دستمو گذاشتم تو دستشو کمکم کرد تا پاشم وقتی چشماش و دوخت به چشمام فکر کردم داره اتیشم میزنه دستام داشت از حرارتش می سوخت اشک تو چشمام خشک شد نمی تونستم نگاهمو بدزدم ازش دستمو محکم گرفته بود احساس کردم اگه تا یه لحظه دیگه ولم نکنه از درد ضجه میزنم تند دستمو از دستش کشیدم بیرون و معذرت خواهی کردم و سرم و انداختم پایین و با عجله از کوچه دویدم بیرون ترسیده بودم همه بدنم یخ کرده بود مثل بچه دبستانی ها میدویدم و گریه میکردم وقتی به خودم اومدم دیدم لب ساحل پاهامو بغل کردم و سرم و گذاشتم رو زانو هامو زار میزنم امروز روز اول مدرسه بود و روز اول سال اخر یعنی اتمام درسم و من به جا اینکه تو مدرسه پشت نیمکت باشم لب ساحل نشستمو دارم گریه میکنم
دلم واسه بردیا تنگ شده کاش حداقل ارامگاه داشت وای خدایا کمکم کن
ساعت 11 است می خوام برم خونه و پناه ببرم به مامان کیفمو از رو شن ها بر میدارم و راه میوفتم به سمت خونه اما هنوز از ساحل خارج نشدم که میخ کوب میشم سر جام اول فکر میکنم اشتباه دیدم و شنیدم اما اون صدام زد یه بار دیگه با ترس بر میگردم و میبینمش اره خودشه یعنی از صبح دنبالم بوده؟! سعی میکنم خون سردیمو حفظ کنم و اروم میپرسم
-با من بودید؟
خندید و یه قدم اومد جلوتر
-اره عزیزم مگه کسی جز تو اینجاست
نمیدونستم چی بگم فقط مات و مبهوت نگاهش کردم که یه دفعه دستشو دراز کرد سمتم موندم چی کار کنم تا اومدم تصمیم بگیرم دستم و گرفت تو دستشو
- اسمم میلاد
بازم مات نگاهش کردم زد زیر خنده
- من نمی تونم اسم دختری که دلم و برده رو بدونم؟
تنم یخ زد و از خجالت لپام گل انداخت اروم و زیر لب اسمم و گفتم و دستم و از دستش کشیدم بیرون و دویدم بیرون از ساحل صدای پاهاشو از پشت سرم می شنیدم ارم تر دویدم تا بتونه بهم برسه ...
ادامه دارد......

۱۳۸۸ مهر ۱۴, سه‌شنبه

Salammmmmm be hamegiiiiiii rofaghaaaaaaa


سلام بچه هاااااااااا

چطورید؟! خوبین؟! چه خفلاااااااااا

اخ اگه بدونید که چقدر دلم واسه نت و بچه ها تنگ شده بود .. دلم واسه تایپ کردن و اپ کردن یه ذره شده بود
حالا که اومدم بنویسم نمی دونم چی بنویسم نمی دونم چه موضوعی بعد از این همه وقت که نبودم واسه اپ جدید خوب میشه ونظر شما رو بیشتر جلب می کنه
من زندگی خودم و به طور خلاصه واستون نوشتم. حالا نظرتون چیه که راجع به خودم بنویسم واستون ,از اخلاق و رفتار و علایقم تا تیپ و شکل ظاهریم.چطوره؟!
به خدا موضوعی پیدا نکردم واسه نوشتن,شرمنده همه برو بکس گل ل ل ل ل

بنده کوچیک همه دوستان عسل هستم. کوچیکترین عضو خانواده ی نت. کوچکترین دوست شما که امروز می خواد با پروگی تمام از خودش یه عالمه تعریف کنه,البته اگه جراتش و دارین یه ایراد بگیرین از نوشته هام و نظرتون و بدین
من یه دختر کمی شیطون و یه کمم شوخ هستم اما گاهی اوقات زود ناراحت می شم و به دل می گیرم همه چیزو یه کمی هم زیادی خودم و لوس می کنم (تو ذاتمه دیگه چی کار کنم لوسم)
تا جایی که بتونم حال پسرا را می گیرم البته اگه بچه پرو بازی در نیارن باهاشون کنار که میام هیچ پا هم می دم(مزاح کردمااااا به دل نگیری حالا,گفتم که یه کم شوخم)
بچه ها و دوستام میگن زیادی مهربونم و دل نازک(اما به نظر خودم اصلا اینجور نیست چون اون روی سگم و ندیدن)البته یه چیز دیگه هم می گن,میگن خیلی کرمکیم(البته مزاح میکنن چون در غیر این صورت پس گردنی حوالشون می کردم)
مامانم میگه اگر انقدر شیطونی نکنم حتما رتبه دو رقمی می شم تو کنکور , میگه IQ بالایی داری (مامان توهم زده فکر کنم) اما خلاصه کو گوش شنواااا (اخه ادم باید یه جوری انرژی خودش و خالی کنه دیگه,مگه نه؟!)بابا:( آآآآی ی ی بچه الان میوفتی از رو دیوار بیا پایین خرمالوووو نخواستیم)
خیلی ول خرجم (صبح بهم یه میلیون بدن بعد از ظهرش میگم پول ندارم)شنیدین میگن دستم تو جیب بابامه؟! من یه دستم تو جیب باباست یکیش تو کیف مامان(مامان:( باز کی سر کیف من بوده؟) بابا:(یه دستی میزنی که از تو جیبم پول ورداشتی چیزی نگم؟!) مامان: (من پول ور نداشتم) بابا :(پس کی ور داشته؟!)... اخر کار میکشه به قهر و هیچ کی نمی فهمه کار کار من بوده )
منم و یه گوشیو 6-7 تایی خط,اگه اینا رو ازم بگیرن پس میوفتم(مثله اکسیژن به جوونم بسته اس)
عاشق تایپ کردن و چت کردنم(چت و واسه تایپ کردنش دوست دارم)
عاشق کتاب خواندنم(لیست چند تایی از کتابایی که خوندم و کنار بلاگ گذاشتم)خواندن و دوست دارم چون خودمم دوست دارم بنویسم
فیلمم بگی نگی زیاد میبینم(با اورژینال حال میکنم و سانسور نشده) کمدی و رومانتیک و ترجیح میدم البته یه وقتا هم دل می زنیم به دریا و ترسناک مرسناک میزارم اما هنوز شروع نشده از ترس که نه میدونی یه دفعه خوابم میگیره ه ه ... نخند مگه خودت تا حالا نترسیدی که می خندی
گفتم ترس یاد تو افتادم از تو بیش از هر چیز دیگه ای وحشت دارم و میترسم به طوری که اگه ببینمت تو چشمات نگاه میکنم و جیغ میزنم سوسککککککککککک و میپرم بالا میز (خوردی؟1 نوشه جونت حالا هسته اشو اخ کن گلم)

اینو یادت نره هر جوری بام بر خورد کنی همون جور و بدتر از اون رفتار میکنم بات
راستی جا داره معرفی کنم اینه دقمو اسمش یاسمن دلم میخواد سر به تنش نباشه ...
از برادران ناظم مدرسه ام متنفرم دم به دقه گیر میده به ابرو و میکشتم تو دفتر
یه اجی دارم که اندازه یه دنیا دوسش دارم اسمشم غزل جوووووووووون
این مورد شاید تعریف از خود باشه اما معذرت دهنمو سرویس کردن خواستگارام(خرن دیگه حالیشن نیست که من کوچولوام هنوز)
بگذریم
تیپم دخترونست و بیشتر تو کاره مارکم و این کارمم همیشه صدا مامانمو در میاره چون همیشه پول مارک میدم
لباس بیرونم مانتو های جلو بسته اس با شال(تیریپ دخترونه)
لباس مجلسی یا مهمونییم کوتاه و باز فقط و اصولا بیشتر رو مد (لباس ایرانی تا حالا تن نکردم اصلا از مدلای ایرانی خوشم نمیاد)
راستی موهام فر اما من صافشون میکنم دوستشون ندارم
اقا باید اعتراف کنم کم اوردم دیگه
زیادی سرتون و خوردم معذرت دوستان خیلیم از خودم تعریف کرم(اخه سوسکه سیاهم دیگه تعریف داره یکی نیست بگه چون جراتشو نداره هیچ کی..)
زت زیاد به قول بچه ها
تا اپ بعد بای بای دوستان

۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه

saate 2rogh sanj

دروغ سنج!

يک نفر مي ميرد و به جهان آخرت مي رود . در آنجا مقابل دروازه هاي بهشت مي ايستد سپس ديوار بزرگي مي بيند که ساعت هاي مختلفي روي آن قرار گرفته بود. از يکي از فرشتگان مي پرسد "اين ساعت ها براي چه اينجا قرار گرفته اند؟"

فرشته پاسخ مي دهد :"اين ساعت ها ساعت هاي دروغ سنج هستند و هر کس روي زمين يک ساعت دروغ سنج دارد و هر بار آن فرد يک دروغ بگو يد عقربه ي ساعت يک درجه جلوتر ميرود"

مرد گفت :"چه جالب آن ساعت کيه؟!"

فرشته پاسخ داد :"مادر ترزا او حتي يک دروغ هم نگفته بنابراين ساعتش اصلاٌ حرکت نکرده است

واي باور کردني نيست . خوب آن ساعت کيه؟"

فرشته پاسخ داد :"ساعت آبراهام لينکلن(رئيس جمهور سابق آمر يکا) عقربه اش دوبار تکان خورد!

خيلي جالبه راستي ساعت احمدي نژاد کجاست ؟

فرشته پاسخ داد : آن در اتاق کار سرپرست فرشتگان است و از آن به عنوان پنکه سقفي استفاده مي کنند

ba arze pozesh khedmate tarafdarane ahmadinejad



۱۳۸۸ مهر ۲, پنجشنبه

Vay k shabi bod ;) jaton khaly

salam baro baxxxxxx
vay k dishab che shabi bod,ja hamegi khali kheily khosh gozasht,che khabar bode? khengol dishab chandom bod?!han
u k kadomo nadadi eshkal nadare,ama ja hamegi khali
tavalo0de 18 salegiam safayi dare ha,ma rasmemone to0 famil k tavalo0de 18 bayad be yad mondani bashe ye jouri hala ya ba kadoye bozorg ya jashne bozorg
are male man kado0 bod
kolan kheily faz dad
ja hamegi khaly,kheily khosh gozasht
enghad raghsidam k az pa dard nemitonam rah beram
vaghti to0 tavalodeton pedarbozorgeton pashe baton beraghse che hali mishid?!man k az khoshhali par dar avordam koli ba babayi jo0nam raghsidam,bazam ja hamegiton khaly
rasti bade gereftan kado0am khaharam az haso0di zad zire gerye ;) bemiram elahi bacham tala do0st dare khob
vay k cheghad shabash gereftam az mamani babayio...ja hame khaly
ama ama ama...hala omadam k kadom0 az u ham begiram
bodo binam kodomo bedeeeeeeeeeeeeeeeeee..binam
mese ink chand nafari yadeshon nist(doostan b marefat)k tavalodam chandom bo0de,ino ezafe kardam vase unayi k porsidanoo b marefat bazi dar avordan,tavalodam 2 mehr bo0d b marefat

۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه

اگه جرات داری بخوان..

سلام سلام به همگی بروبکس گل و خل و بی معرفت


چیه به تریش قباتون برخورد؟! بی خود چون معذرت خواهی در پیش نیست

امروز اومدم فقط واسه دعوا و گرفتن..

هووووووووو یارووووووو خجالت نمیکشی نظر نمیدی, هاااااااااااااااااااان؟!

بزرگترین گناه زندگیتو مرتکب شدی جیگر

حالا بزنمت؟! نه بزنمت بچه پرووو که دل فرشته کوچولو رو شیکوندی

یا همین الان نظر بده یا گمشو از بلاگ بیرون

نه نه نه ... نری ی ی حالا من یه چیزی گفتم حالا قهر نکن

اصلا دعوا چیه پس دوستی و صفا و صمیمیت چی میشی (دوست دوست دوست دارم )

به جووون خودم و خودت که چشم ندارم ببینمت خیلی دوست دارم

اخه نزدیکه مهره

اره بلاگ منو تو نداره که بلاگ من مال خودمه مال توام مال منه اصلا جیب من و تو نداره که جفتش مال منه دیگه, مگه نه؟

اصلا تولد منو تو نداره که بالا بری پایین بیای اخر سر مجبوری کادو رو بیای بالا

البته عزیزم من که چیزی لازم ندارم اما حالا اگه خواستی وظیفت و انجام بدی لطف کن یه مزدا 3, لکسوسی... فقط چون من افتخار نمیدم که ببینمتون یه لطف دیگه کن و بیارش دم id بذارش واسم و برو پی کارت , نه نه نرو راننده ندرام اگه بری که, بمون حالا با هم یه جوری کنار میایم

خوب بروبکس گل ل ل ل ل یه کمم خل ل ل ل ل خودم اگه ناراحت شدید ( به من مربوط نیست می خواستی نشید ) مهم نیست چون چه بخواید و چه نخواید چه قهر باشید چه نباشید باید بگید اخر سر و کادو تولدمو بدید (ندی به زور می گیرم )

خوب دیگه حالا زود باش بگو و بده کادومو که حال ندارم تا 2 مهر صبر کنم

خوب گذشته از شوخی و خنده یه معذرت خواهی به همه ی شما خل و دیوونه ها بدهکار شدم

(با عرض پوزش بابت جسارتی که کردم از همگی دوستان اما تا کادومو ندین همین هست که هست پس به نفعتونه یا کادو رو بیاین بالا یا رای و نظر بدین)
فدای همه بروبکس خل و چل خودم
زد زیاد
کادو و نظر فراموش نشه رفقاااای خل و چل خودم (اعتراض نکن چون اگه نبودی این همه وقت نمی ذاشتی واسه خواندن اینا و از اول نظر و کادو رو می یومدی بالا)

۱۳۸۸ شهریور ۱۴, شنبه

Kami & Hoomi


بيوگرافي كامران و هومن :



نام : كامران جعفری

تاريخ تولد 25 نوامبر1976

محل تولد: تهران-گيشا

رنگ مو : سياه
رنگ چشم: قهوه ای

محل زندگی: وودلند هيلزلوس انجلس

ملقب:كامی

حيوان مورد علاقه: ببر چينی

هومن برادر كوچيك ترشه كه 4 سال ازش كوچيكتره يه خواهر داره به نام كتايون كه كتي صداش مي كنن كه از اونا كوچيكتره حدود 3سال از هومن و 7سال از كامران! و پدر و مادری به نام هاي حجت و فريده كه به انها عشق می ورزه

زبان: فارسی . ا نگليسی . فرانسوی . و تا حدودی تركی خواندن به زبان های: فارسی . انگليسی . اسپانيايی . عربی . تركی . فرانسوی

ورزش های مورد علاقه: هاكی . فوتبال . بسكتبال

اوقات فراغت به چه كارهايی می پردازه: نواختن پيانو. ساختن موزيك . رقص . ورزشو مقداری از وقتش رو می زاره كه با برادرش هومن به سينما بره

كارهای مورد علاقه: خوانندگی . بازيگری در صحنه های نمايش

كاری كه از اون نفرت داره: هر چی كه به نفسش ضرر برسونه . كسانی كه رو در روی هم واميستن رو دوست نداره

نام:هومن جعفری

تاريخ تولد1980/11/23

مكان تولد : تهران-گيشا

ملقب به هامی هومی

محل زندگی:وودلند هيلتز كاليفر نيا

خواهر کوچیکتراو كتی نام دارد و برادر بزرگترش هم كامران و يك پدر مادر دوست داشتنی كه خيلی انها را دوست دارد

سر گرمی های هومن: نواختن پيانو . هر روز به مدت چند ساعت پپيانو تمرن می كند او می گويد كه پيانو يك عامل اصلی در ساختن موزيك می باشد و برای ايفای نقش او بسيار مهم است

ورزش های مورد علاقه : فوتبال _ هاكی_بسكت بال_ كشتی و بيشتر وقت ها هم با برادرش كامرن به ورزش می پردازند در ضمن طرفدار تيم پرسپوليس هستند

كارهای مورد علاقه: خوانندگی_بازيگری در صحنه های نمايش

كاری كه از ان نفرت دارد: رنجاندن ديگران

ماشين:بی ام و مشكی

هنر پيشه های مورد علاقه: ال پاچينو_ روبرت دنيرو _ رابين وليامز _ زتا جونز

برنامه ی مورد علاقه: برنامه های كمدی و طنز

خواننده ی مورد علاقه: مايكل جكسون _ اليكا كيس _ مانی موره_ و هر خواننده ای كه موزيك كلاسيك داشته باشه

اهنگ مورد علاقه از گروه بلك كتس_ نرو _ ليلی _ای يار

هومن و كامران تمام موفقيت ها يشان را مديون مادر و پدرشان هستند

رقص مود علاقه: رقص و موزيك غربی كه مخصوص مايكل جكسون است

دختر مورد علاقه ی هومن: دختری كه شاد باشد و هميشه لبخند بر لبانش باشد و همچنين درستكار و نازنين باشه برای او خيلی مهم است كه ديگران در باره ی دختر مورد علاقه اش چی ميگن و خودش در باره ی زندگيش تصميم می گيرد هومن دختر با صداقت و احساساتی و رمانتيك رو دوست داره

به حرف برادر بزرگش خيلی توجه می كند

او می گوید : من دوست دارم كه دوست دخترم عشق منو بفهمه و اگه من بخام بهش عشق بورزم نترسه و فرار نكنه و بفهمه كه من خواننده هستم و نمی توانم هميشه در كنارش باشم و دوست دارم كه هميشه عشقم رو نگه داره و من از چشم های دختر می فهمم كه عاشق منه پس اگه من به چشم های هر دختری نگاه كنم عشقش رو می فهمم

راستي خودم تو مصاحبشون با منصور سپهربند از شبكه جام جم شنيدم كه كامران گفت سنگینه و دوست دختر نداره ولي هومن گفت كه قضيه ازدواجش در حال پيشرفته! (ولي آخرش نفهميدم شقايق و برايانا چه كاره بودن)

زندگي خصوصي مردم به خودشون مربوطه نه؟!!!

۱۳۸۸ مرداد ۲۶, دوشنبه

زندگی من

خوب بذار به تقلید از دوستم سمیرا یه چیزایی از خودم بنویسم :

حدود 17 سال پیش تو روز دوم پاییز 1371 یه فرشته کوچولو رو خدا فرستاد رو زمین,اره تردید نکنین اون کوچولویه ناز نازی من بودم

اره دیگه ساعت 11 صبح بود که این نی نی کوچولوی ناناز این دختر خوشکل که همه از زیبایش تعریف میکنند اومد بیرون از دل مامانش و چشماشو باز کرد (البته تا 10 روز چشمای نازشو بستن و نذاشتن بره خونه و گذاشتنش تو یه زندان ازکابان)

بعد 10 روز که چشمامو باز کردن مامان و نمی شناختم

همه می دونند و می گن که از همون دوران نوزادیمم اروم بودم و بی سر و صدا,کسی اینجا شکایت داره به این موضوع؟(جرات داری بگو اره تا تبخیرت کنم)

از اونجا که خیلی مامانم و دوست داشتم و دارم از همون اول تصمیم گرفتم که شیر نخورم که اذیت نشه و رو پا خودم واستادم و شیر خشک و انتخاب کردم

از انجا که کلا زیاد با خوردن میونه نداشتم مامانم باید روزی چند بار از دستم گریه می کرد(دیگه عادت کرده بودم که کرم بریزم و ناز کنم و تا اشکه مامان و در نمی اوردم چیزی نمی خوردم.جاتون خالی خیلی کیف میداد همه بهم توجه می کردن)

همه عالم و ادم میدونند که من ازارم به یه مورچه هم نمیرسه
تو 7ماهگی خونه مورچه ها رو پیدا کردم و دخل همشون و اوردم(اهل خونه می گن اگه اون مورچه ها نبودن احتمالا منم الان نبودم(بابام بهم می گه مورچه خوار)اخه علاقه خاصی به مورچه ها داشتم)

هنوز 9ماهم نشده بود که در خونه رو باز دیدم و هوس راه رفتن کردم و دستمو گرفتم به نرده ها که برم پایین (البته با کله) که مامان رسیدو مانع حال کردنم شد

خلاصه با همه ی این واقایع بالاخره این جوجه کوچولو شد 1 ساله

اره بازم این فینگلی مثه همیشه ملیض شد اونم کی ؟!! دقیقا روز تولد 1 سالگیش(خودم و لوس کرده بودم حالا پیش خودمون بمونه)

بعد اون بود که دکترم تشخیص داد که ناراحتی کلیوی دارم (شده بودم موش ازمایشگاهی دکترا)اما اون وسط یکی دلش به حال این کوچولو سوخت و از دست همه ازمایشها نجاتش داد(پیش خودمون باشه اما فهمیده بودن من ادم نیستم فرشته ام)

کودکی خیلی زود و خوب گذشت جز اینکه گاهی اوقات باید بی صدا گریه می کردم تا کسی از تنبیهی که مهدی کرده بودم بو نبره وگرنه باز تنبیه می شدم (منم بعدش زیر ابش و پیش بابا می زدم تا یه کتک درست حسابی بخوره و من حال کنم)

توی مهد محبوب همه بودم همه دوستم داشتن(چون خوراکی هامو بشون می دادم)

همیشه تو بازی من ملکه می شدم(کسی اگه می خواست ملکه شه باید پی کنده شدن موهاشم به تنش میمالید)

7سالم بود که طبق بررسی هایی که کردم دیدم یه عروسک می خوام(خواهر)و ظرف 1 سال عروسکم و مامانم بهم داد

تو بیمارستان که رفتم ببینمش ازش خوشم نیومد اخه عرعرو بود(پیش خودمون باشه اما دیدم بابا دوستش داره کف پاشو بشگون گرفتم تا گریش دراد و پرستار ببرتش)

8 سالم بود دیگه موقع رفتن به مدرسه بود

تو دبستان همه می شناختنم(نا سلامتی شاگرد اول و قهرمان مدرسه بودم)از سال 3وم توی تیم دوی مدرسه رفتم و 3سال اخر 3 بار پشت هم قهرمان شدم

خلاصه دبستان تموم شد و رفتیم راهنمایی

جو عوض شد یه دفعه و خودم و گم کردم(با همه بروبچه های محل دوست شدیم)اما زود خودمو پیدا کرم(3ماه کی میگه زیاده؟!)

تو راهنمایی دم به دقه با معلم ها دعوام می شد(اخه بی ادب بودن به خدا هی می گفت:" خدا لالت کنه خفه شو" خوب منم قاطی می کردم دیگه تازشم نمره بهم نمی دادن)

سال اول تو تیم بودم اما سال دوم و سوم نرفتم(از مربی تیم بدم میومد)

با بروبکس همیشه جامون تو دفتر بود سال سوم (الکی تا دعوا می شد می نداختن گردن ما و یه ماجرا و ختم به پاچه خواری ناظم و.. می شد)

دوران جالبی بود سال سوم دم عید بود و روز اخر مدرسه که داشتیم شوخی می کردیم که غول مدرسه شوخیش گرفت با من,منم از ترسم که با تی تو دستش نزنتم دویدم تو w.c اما بدتر شد اونجا گیرم انداختو تی و از بالای در زد تو سر من که پشت در واستاده بودم و تی شکست (ای ای ای.. کلم م م م ..)

راهنمایی هم تموم شد و بالاخره رسیدیم به دبیرستان

اخ اخ خیلی سخت بود.همش باید به این بغل دستی شیطونم می رسوندم (همیشه نمره هامون مثه هم می شد اخه همشو از رو اون کپ می زدم اااا.. منظورم اینه که اون کپ میزدا نه من اشتباه تایپی بود)

سال دوم شد و تصمیم بر این شد که بشم امپول زن و رفتیم نشستیم سر کلاس (جاتون خالی انقد کالبد شکافی غورباقه حال داد,دل و رودش و کشیدیم بیرون با بروبکس,البته کالبد شکافی قلب جالب تر بود)

سال دوم دبیرستان سال افتضاحی بود کلا واسم (دورم و خیلی شلوغ بود تا به یکی دل بستم و همه رو دست به سرکردم اما دلمو زد شیکوند و من باز مثه قبل خودمو انداتم وسط 10-15 نفر تا بین اونا یکی تونست دلمو بدزده ..)

خوب الانم که در خدمتتون هستم
راستی من دوچرخه و اسکیت و خیلی دوست دارم
خیلی سر به سر اینو اون میزارم(از دستم ناراحت نشین)
بیشتر وقتم و با دوستام می گذرونم(I Love My Friends)
عاشق کامران هومن (البته فقط هومن)هستم
اگه خدا بخواد قراره امپول زن کنار جوبی ها شم
بازم اگه خدا بخواد قراره با اولین...برم کانادا
راستی ی ی ی ی.. من عاشق ق ق.. بچه کوچولوها(نی نی گولوها)هستم م م م.. قربون همه نی نی های دنیا برم من
عاشق خانوادمم.مامان بهترین دوستمه.مهدی بهترین همراه واسه خوش گذرونی.کیمیا پایه شیطنتام.بابا تکیه گاه محکمم.
راستی اصل کاری و یادم رفت.مادربزرگ و پدربزرگم و خیلی دوست دارم.حامی اصلی من هستن این 2 تا فرشته ی اسمونی.
یه چیز دیگه من کشته مرده خاله هامم و دختر خاله و پسر خالم.واسشون حاضرم جونمم بدم.

khob dg mazerat ziyad az khodam tarif kardamo vaghtetono gereftam dostan

۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه

یه فرشته


یه فرشته لب دریا

مثل رویا، وای چه زیبا

یه فرشته ، پاک و معصوم

وای چه آروم

انگاری همین حالا اومده دنیا

یه تولد لب ساحل

یه تبسم از ته دل

یه آدم که دیگه نیست تنهای تنها

یه فرشته که با گریه هاش نوشته

همه فرشته های گمشده پیدا بشن دنیا بهشته

من اگه ..

من اگه خدا بودم وقتی شیطان در برابر انسان سجده نکرد خشتکش رو در میاوردم و از بارگاه بیرونش میکردم! چه معنی داره شیطان به حرف خدا گوش نکنه !

وقتی میخواستم پیغمبر برای خلق تعیین کنم از ۱۲۴۰۰۰ پیغمبر ۶۲۰۰۰ نفرش رو از زنان منسوب میکردم تا عدالت رعایت بشه!

هر کسی هم که من رو صدا میزد و میگفت اِی خدا زود بهش میگفتم جانم قربونت برم …عزیز دلم … فدات بشم نه اینکه محل سگ هم نذارم! بنده آفریدم باید سرویس بدم دیگه … گوسفند که نیستن ول کنم تو بیابون!

قشری به نام روحانیت رو اصلا خلق نمیکردم! به بنده هام هم یه جو عقل میدادم تا بتونن بد رو از خوب تشخیص بدن و نیازی به فتوا و این مزخرفات نباشه!

عزراییل رو هم میفرستادم اونجا که عرب نی انداخت بره غاز بچرونه! به جای عزراییل یه حوری خوش هیکل سفید و بلوری میفرستادم تا جون مردا رو بگیره و یک جوان رعنای خوش هیکل رو هم میفرستادم تا جون خانمها رو بگیره! (اینجوری دیگه نه تنها کسی از مرگ نمیترسید بلکه این پیرزن پیرمردها هی از خدا مرگ میخواستن نصفه شبی!)

جون بچه ها رو هم اصلا نمیگرفتم! اصلا اجازه نمیدادم انسان ناقص و معلول به دنیا بیاد … ریشه جنگ رو هم خشک میکردم بجاش عشق و عطوفت و مهربونی میکاشتم! سعی میکردم حضورم اینقدر در زندگی مردم ملموس با شه که دیگه هیچ کس نگه خدای چی! کشک چی! ….. خدا کیلویی چند؟ ….. کدوم خدا؟

آخ که اگه خدا بودم یه بهشت توی یکی از سیاره ها خلق میکردم آخرین مدل! نه این جوری که توی جوب هاش شیر و عسل بیاد! شیر و عسلی که توی جوب باشه به درد همون اعراب هزار و چهار صد سال پیش می خوره! اونایی که بنده صالح بودن میفرستادم توی این بهشت و اونایی هم که خطا کار بودن و بنده های درست درمونی نبودن بجای جهنم میفرستادم توی ایران زندگی کنن قدر عافیت رو بدونن!

از خدا بخاطر این همه اختلاف سلیقه عذر خواهی میکنم!!!!!

توصیه نمیشه خواندن این متن

مرکز خریدی اعلام کرد که زنان می توانند به آنجا بروند و همسر ایده آل خود را بخرند !
اما شروط انتخاب و خرید اینها بودند :

در این مرکز پنج طبقه ، هرچه به طبقات بالاتر می رفتند خصوصیات مثبت مردان بیشتر میشد؛
اما اگر در طبقه ای را باز می کردند ، باید از همان طبقه مرد مورد نظر را انتخاب می کردند
و درضمن اگر به طبقه بالاتر می رفتند دیگر اجازه برگشت به طبقه قبلی را نداشتند !
هرشخصی هم فقط یک بار میتوانست از این مرکز استفاده کند ... !!!

دو دختر که با هم دوست بودند به این مرکز خرید رفتند تا شوهر مورد نظر خود را پیدا کنند
روی در اولین طبقه نوشته بود : این مردان شغل و درآمد ، خانه و ماشین معمولی دارند !

دختری که تابلو را خوانده بود گفت : خب ، بهتر از کار نداشتن یا خونه و ماشین نداشتن است
ولی دوست دارم ببینم بالاتری ها چه جوری هستند !

روی در طبقه دوم نوشته بود : این مردان شغل عالی با درآمد و حقوق بالا، خانه مجلل و ماشین
مدل بالا دارند ، در کار منزل هم کمک می کنند !!!

دختربا شوق گفت : هووووم! طبقه بالاتر چه جوریه...؟!!

روی در طبقه سوم نوشته بود : این مردان شغل عالی با درآمد و حقوق بالا، خانه مجلل و ماشین
مدل بالا دارند ، خوشگل و خوشتیپ هستند ، در کار منزل هم کمک می کنند !!!

دخترها با هیجان و یکصدا گفتند : واااای ! چقدر وسوسه انگیزه ، ولی بریم بالاتر!!!

روی در طبقه چهارم نوشته بود : این مردان شغل عالی با درآمد و حقوق بالا، خانه مجلل و
ماشین مدل بالا دارند ، خوشگل و خوشتیپ هستند، در کار منزل هم کمک می کنند،ارث زیادی هم به آنها خواهد رسید !!!

خوشحالی آنها قابل توصیف نبود ، نگاهی به هم کردند و با اشتیاق بسیار زیادی گفتند :
وااااااااااااااااای چقدر خوب ! پس چه چیزی ممکنه تو طبقه آخر باشه ؟!!!

پس با هم و دو پله یکی به طبقه پنجم رفتند...

روی در طبقه پنجم نوشته بود : این طبقه فقط برای این است که ثابت کند شما خانمها هیچوقت
راضی نمی شوید !!! ممنون که به مرکز ما آمدید ، روز خوبی برایتان آرزومندیم

عاشق و عاشق تر




عاشق...................................... عاشق تر
نبود در تار و پودش.................. ديدي گفت عاشقه عاشق
@@@@@@@@ نبودش @@@@@@@@@@
امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه ديدار اين خونه
فقط خوابه ، تو كه رفتي هواي خونه تب داره ، داره از درو ديوارش غم
عشق تو مي باره ، دارم مي ميرم از بس غصه خوردم ، بيا بر گرد تا ازعشقت
نمردم، همون كه فكر نمي كردي نمونده پيشت، ديدي رفت ودل ما رو سوزوندش
حيات خونه دل مي گه درخت ها همه خاموشن، به جاي كفتر و گنجشك كلاغاي
سياه پوشن ، چراغ خونه خوابيده توي دنياي خاموشي ، ديگه ساعت رو
طاقچه شده كارش فراموشي ، شده كارش فراموشي ، ديگه بارون نمي
باره اگر چه ابر سياه ، تو كه نيستي توي اين خونه ، ديگه آشفته
بازاريست ، تموم گل ها خشكيدن مثل خار بيابون ها ، ديگه از
رنگ و رو رفته ، كوچه و خيابون ها ،،، من گفتم و يارم گفت
گفتيم و سفر كرديم،از دشت شقايق ها،با عشق گذركرديم
گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداري، عشقو
به فراموشي ،چند روزه تو مي سپاري
گفتم كه تو مي دوني،سرخاك
تو مي ميرم ، ولي
تا لحظه مردن
نمي گيرم
دل از
تو