۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه

من اگه ..

من اگه خدا بودم وقتی شیطان در برابر انسان سجده نکرد خشتکش رو در میاوردم و از بارگاه بیرونش میکردم! چه معنی داره شیطان به حرف خدا گوش نکنه !

وقتی میخواستم پیغمبر برای خلق تعیین کنم از ۱۲۴۰۰۰ پیغمبر ۶۲۰۰۰ نفرش رو از زنان منسوب میکردم تا عدالت رعایت بشه!

هر کسی هم که من رو صدا میزد و میگفت اِی خدا زود بهش میگفتم جانم قربونت برم …عزیز دلم … فدات بشم نه اینکه محل سگ هم نذارم! بنده آفریدم باید سرویس بدم دیگه … گوسفند که نیستن ول کنم تو بیابون!

قشری به نام روحانیت رو اصلا خلق نمیکردم! به بنده هام هم یه جو عقل میدادم تا بتونن بد رو از خوب تشخیص بدن و نیازی به فتوا و این مزخرفات نباشه!

عزراییل رو هم میفرستادم اونجا که عرب نی انداخت بره غاز بچرونه! به جای عزراییل یه حوری خوش هیکل سفید و بلوری میفرستادم تا جون مردا رو بگیره و یک جوان رعنای خوش هیکل رو هم میفرستادم تا جون خانمها رو بگیره! (اینجوری دیگه نه تنها کسی از مرگ نمیترسید بلکه این پیرزن پیرمردها هی از خدا مرگ میخواستن نصفه شبی!)

جون بچه ها رو هم اصلا نمیگرفتم! اصلا اجازه نمیدادم انسان ناقص و معلول به دنیا بیاد … ریشه جنگ رو هم خشک میکردم بجاش عشق و عطوفت و مهربونی میکاشتم! سعی میکردم حضورم اینقدر در زندگی مردم ملموس با شه که دیگه هیچ کس نگه خدای چی! کشک چی! ….. خدا کیلویی چند؟ ….. کدوم خدا؟

آخ که اگه خدا بودم یه بهشت توی یکی از سیاره ها خلق میکردم آخرین مدل! نه این جوری که توی جوب هاش شیر و عسل بیاد! شیر و عسلی که توی جوب باشه به درد همون اعراب هزار و چهار صد سال پیش می خوره! اونایی که بنده صالح بودن میفرستادم توی این بهشت و اونایی هم که خطا کار بودن و بنده های درست درمونی نبودن بجای جهنم میفرستادم توی ایران زندگی کنن قدر عافیت رو بدونن!

از خدا بخاطر این همه اختلاف سلیقه عذر خواهی میکنم!!!!!

هیچ نظری موجود نیست: